حالا بهتر می فهمم چرا از مجلس شورای اسلامی ما صدای دادخواهی از محرومین، پابرهنگان و طبقه مستضعف جامعه،آنچنان که علی(ع)می گفت«:الله الله فی الطبقه السفلی...خدا را خدا را درخصوص طبقات پایین ومحروم جامعه که هیچ چاره ای ندارند»بلند نمی شود. چون درصورتی می توانی فریاد بزنی که خودت به چیزی بسته نباشی واگر پیرو علی فریاد دادخواهی سر دادی مجبوری همانطور که علی می گفت زندگی کنی.
امیرالمومنین فرمود:ائمه حق وحاکمان درحکومت اسلامی وروحانیون وعلمای دین وحاکمان دین باید سطح زندگیشان از سطح متوسط مردم به پایین باشد تا بتوانند دین را درست تبلیغ و درست اجرا کنند
سطح متوسط زندگی مردم را همه دارند می بینند(البته نه از دریچه تلویزیون که عده ای خاص را نماینده ملت کزده که هیچ شباهت فرهنگی اجتماعی با اکثریت ملت نداشته وسظح زندگیشان هم طبیعتا نباید معیار سطح متوسط مردم باشد) این دیگر نیاز به اعداد و ارقام ندارد حالا مقایسه کنید باسطح زندگی نمایندگانشان سطحی که بواسطه نماینده بودن و باقانون مصوب خودشان به آن رضایت داده اند.تسهیلات مسکن،خودرو،راننده وتسهیلات مالی بلاعوضی مانند 100میلیون تومان سال گذشته وحالا هم که ریش و قیچی را دست خودشان دیدند چرا بزای چندصد میلیون تومان جهت رفاه حال خودشان کلاه قانونی نگذارند؟
اصلا چه معنی دارد خودرو دولتی و هزینه های آنچنانی اسکان و اجاره که به نماینده داده شود.شما هم یکی از ملت مگر هرکسی که سر کار می رود مسیر خانه تا محل کارش را با ماشین دولتی می رود که نماینده شان این چنین کند؟
راجع به مسکن وهزینه های چندصد میلیونی که به این بهانه به نمایندگان داده می شود،در این مورد هم باید مثل سایر کارکنان دولت عمل شود و خانه های سازمانی برای این منطور درست شود تا برای همه دوره ها هر نماینده ای که مایل بود درآنها ساکن شود اگر نه که با پول خودش هرطور مایل بود زندگی کند.
امیرالمومنین که تالحظه شهادتشان مدام داد ازطبقات محروم وستمدیده می زد برای این بود که دنیا را سه طلاقه کرده بود وبه فرموده خودش «درحالی که می توانست ازعسل پاک ومغز گندم وبافته های ابریشم برای خودش غذا ولباس فراهم آورد»،تسلیم هوای نفس نشد واز دنیا به دو جامه فرسوده و دوقرص نان رضایت داد.
آقایان دم خروستان بیرون افتاده، حالا هی به جان هم بیفتید که ما ازشما ولایت پذیرتریم و معیار ما پیروی از ولایت فقیه است وبرای حجیتش هم یک آیت العظمی به اول و سه صلوات هم در آخر نام رهبری بیاورید.این هاست سخنان رهبری؛اگر مردید و شرف دارید به جای این لفاظی ها خودتان را با این معیارها بسنجید:
آن وقتى که جوان حزباللهى ما به جهاد یا به سپاه یا به فلان وزارتخانه مىرفت و به او مىگفتند که چهقدر حقوق مىخواهى، مىگفت این حرفها چیست، مگر من براى حقوق آمدهام؟ اصرار مىکردند که بالاخره زندگى خودت و زن و بچهات باید بگردد؛ یک چیزى بگیر. به نظر شما اینها افسانه است؟ به نظرم اگر شما بروید در دنیا این را نقل کنید، چنانچه کسى وضع چند سال قبل ما را ندیده باشد، خواهد گفت که افسانه است؛ ولى این واقعیت است. این رویداد، در همین ایران و در همین تهران و در همین وزارتخانههاى ما اتفاق افتاد؛ یکى، دو مورد هم نبود. نمایندهى مجلس وقتى اول بار به او حقوق دادند، خجالت کشید حقوق را بگیرد! بعضى از دوستان ما در دورهى اول نمایندگى مجلس، شرمشان آمد و ننگشان کرد که حقوق بگیرند! گفتند ما حقوق بگیریم؟!
«من الان اعلام مىکنم و قبلاً هم نوشتم و این را گفتم که آن وقتى که آقایان امکانات شخصى دارند، حق ندارند از امکانات دولتى استفاده بکنند. اگر ماشین دارید، آن را سوار شوید و به وزارتخانه و محل کارتان بیایید؛ ماشین دولتى یعنى چه؟ واللَّه اگر من از طرف مردم مورد ملامت قرار نمىگرفتم که مرتب ملاحظهى جهات امنیتى را توصیه مىکنند، بنده با ماشین پیکان بیرون مىآمدم»
«مسؤول نظام جمهوری اسلامی حق ندارد به اعیان و اشراف و پولدارها نگاه کند و زندگی خود را با آنها بسنجد؛ حق ندارد خود را با نظایر و اشباه خود در حکومتهای طاغوتی بسنجد. آری؛ در دستگاههای طاغوتی، یک وزیر، یک مدیر کل و یک رئیس، از زندگیهای آنچنانی برخوردارند؛ ما هم امروز بیاییم و خود را با آنها بسنجیم و بگوییم ما هم وزیر و مدیریم!؟ نه؛ در نظام اسلامی اینگونه نیست. در نظام اسلامی، این مأموریت، طعمه نیست؛ یک مسؤولیت و یک خدمت و یک وظیفه بر گردن انسان است».
«برادران! من و شما داریم از آن ذخیره مىخوریم؛ فراموش نکنید، آن را مردم دیدند. نمىشود ما در زندگى مادّى مثل حیوان بچریم و بغلتیم و بخواهیم مردم به ما به شکل یک اسوه نگاه کنند؛ مردمى که خیلیشان از اولیات زندگى محرومند».
«...مگر اعتماد مردم باقی می ماند؟ مگر مردم کورند؟ آقایان مگر مردم نمی بینند که ما چگونه زندگی می کنیم»
«یکوقت در نماز جمعه این داستان مولوى را نقل کردهام. هر وقت این داستان به یادم مىآید، تکان مىخورم. در شهرى از شهرهاى مسلمانان، محلهى مسیحىنشینى بود و دخترى از مسیحیها عاشق اسلام شده بود و رغبت به اسلام پیدا کرده بود. او به کلیسا نمىرفت، در مراسم دینى شرکت نمىکرد و پدر و مادر او درمانده بودند که با این دختر چه بکنند. مؤذن یا قرآنخوان بدصدایى پیدا شد، پدر آن دختر پول داد و گفت بیا نزدیک خانهى ما اذان بگو! او هم رفت و اذان گفت. وقتى صداى نکرهى او بلند شد، همهى مردم آن محل متوحش شدند. این دختر گفت: چه صدایى است؟ پدر پاسخ گفت: چیزى نیست، اذان مسلمانان است. دختر گفت: عجب! مسلمانان اینند؟ عشق اسلام از دلش رفت».
حال خودتان قضاوت کنید دراین شرایط بد اقتصادی، مردم با این اقدامات شما خصوصا اختصاص این چندصد میلیون برای هر نماینده،چقدر می توانند نسبت به نمایندگانشان اعتماد داشته باشند؟
نظرات شما عزیزان:
|